نتایج جدول فوق نشان میدهد که فرضیۀ فرعی پژوهش، یعنی اثربخشبودن آموزش مهارت های زندگی بر سلامت محیطی مادران دارای فرزند سندرم داون ، مورد تایید قرار گرفت؛ (۰۵/۰p<). بنابراین، نتیجه گرفته میشود در این پژوهش، برنامه آموزش مهارت های زندگی توانسته است سلامت محیطی مادران دارای فرزند سندرم داون را بهبود بخشد. همچنین اندازه اثر برابر با ۳۹۷/۰ گزارش شده که نشان میدهد ۳۹ درصد از تغییرات واریانس ناشی از متغیر مستقل می باشد.
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
فصل پنجم بحث و نتیجه گیری
مقدمه
در این فصل به بحث در مورد یافتهها و نتایج حاصل از پژوهش پرداخته میشود. در ابتدا یافته های پژوهش مورد بررسی قرار خواهند گرفت. سپس این یافتهها با نتیجهی پژوهش های پیشین مقایسه خواهند شد. در ادامه نتیجه گیری کلی و جمع بندی نهایی صورت میگیرد. در پایان نیز ضمن اشاره به محدودیت های پژوهش، پیشنهاد هایی برای پژوهش های آینده ارائه خواهد شد.
بحث و بررسی یافتهها
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر کیفیت زندگی مادران کودکان سندرم داون بوده است. در این بخش ابتدا به بررسی فرضیهی اصلی پژوهش و نتایج حاصل از آزمون این فرضیه پرداخته میشود.
۵-۱-۱٫ فرضیه اصلی: آموزش مهارت های زندگی بر کیفیت زندگی مادران کودکان سندرم داون موثر است:
همان طور که در فصل چهار گزارش شد، میانگین نمرات اعضای گروه آزمایش، در مرحله پس آزمون نسبت به پیش آزمون، در مولفههای آزمون کیفیت زندگی افزایش چشمگیری داشته است. این تغییر در گروه گواه مشاهده نمیشود.
نتایج آزمون های آماری تحلیل کوواریانس نشان داد که نمره کلی کیفیت زندگی در پس آزمون گروه آزمایش در مقایسه با نمره پس آزمون گروه کنترل بهبود یافته است، بدین معنی که مداخله آموزش های مهارت های زندگی موجب بهبود کیفیت زندگی افراد گروه آزمایش در پس آزمون در مقایسه با پیش آزمون همان گروه شده است(۰۰۰۵/۰ P<). در این پژوهش، کیفیت زندگی متغیر وابسته بود که از چهار حیطهی سلامت جسمانی، سلامت محیط، سلامت روانی و سلامت روابط اجتماعی تشکیل شده است. یافته های پژوهش با نتایج پژوهش های لام[۱۶۶]، استوارت[۱۶۷]، کلی[۱۶۸](۲۰۰۸)، پژوهش ویگورسکی[۱۶۹] (۲۰۰۷)، بارلو و همکاران (۲۰۰۸)، شجمن[۱۷۰] و همکاران (۲۰۰۵)، یداو[۱۷۱] و اقبال[۱۷۲](۲۰۰۹)، مرادی و کلانتری (۱۳۸۴)، ملک پور و همکاران (۱۳۸۵)، ترک لادانی (۱۳۸۷)، مهدوی حاجی و همکاران (۲۰۱۱)، شیخی فینی و باوقار (۲۰۱۲)، بهرامی و ملاجباری (۲۰۱۳) همسو میباشد، این پژوهشگران در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که آموزش مهارت های زندگی نقش مهمی را به عنوان یک عامل واسطه در بروز نشانه های بهبودی دارد و نتایج مثبتی را به دنبال شرکت آزمودنیها در برنامه درمانی به همراه دارد. بنابراین آموزش مهارت های زندگی موجب افزایش کیفیت زندگی افراد میشود. در تبیین این نتایج میتوان اظهار داشت که آموزش مهارت های زندگی موجب افزایش آگاهی فرد نسبت به توانمندی های خود میشود به گونه ای که فرد میتواند به خود به طور موثر نگریسته و او را قادر میسازد تا از توانمندی های خود در رفع مشکلات و ارتقاء ابعاد زندگی استفاده نماید بالا بودن آموزش مهارت های زندگی تامین کننده سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی افراد میباشد و پایین بودن مهارت های زندگی موجب بروز آسیب های روانشناختی و بروز رفتارهای نامناسب در افراد میشود (رامشت[۱۷۳] و فرشاد، ۲۰۰۹). در نتیجه میتوان گفت مهارت های زندگی یک رویکرد مبتنی بر تغییر رفتار است که با توازن میان حوزه دانش، نگرش و مهارت میتواند به افزایش مهارت های مقابله با فرد را موقعیت های مختلف بالا ببرد.
فرضیه اختصاصی ۱: مداخله آموزش «مهارت های زندگی» بر سلامت جسمانی مادران دارای فرزند داون موثر است:
مطابق نتایج حاصل از فصل چهارم پژوهش، در حیطه سلامت جسمانی کیفیت زندگی، گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل نسبت به پیش آزمون، تفاوت معنا داری را دارند. بدین معنی که مداخله مهارت های زندگی موجب ارتقای سلامت جسمانی مادران کودکان سندرم داون شده است (۰۰۰۵/۰ P<).
حیطهی سلامت جسمانی از ابعاد کیفیت زندگی، به دریافت فرد از توانایی هایش در انجام فعالیت و وظایف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد، درد و ناراحتی، خواب و استراحت میپردازد (یوسفی، ۲۰۰۹). مادران کودکان مبتلا به نشانگان داون تحت فشار روانی، اضطراب، استرس، احساس گناه و احساس ناتوانی بیشتری در قبال کودکان خود میکنند. به دنبال آن مشکلات و مسائلی مانند مشکل پذیرش فرزند، خستگی ناشی از پرستاری و مراقبت، مسائل مربوط به اوقات فراغت، مشکلات مالی خانواده و مسائل پزشکی، آموزشی و توان بخشی برای والدین به خصوص مادر به وجود میآیند (وایتر[۱۷۴]، ۲۰۰۳/ ۱۳۸۹).
به نظر میرسد که مراقبت از این کودکان، حضور دائمی و پا به پای مادران در هنگام مراجعه به کانون، مسافت های طولانی برای مراجعه و با توجه به اینکه هزینه سرویس رفت و آ مدهای این کودکان گران بوده و بیشتر به صورت انفرادی بوده، توانایی پرداخت آن را ندارند و خود مجبور هستند که فرزندانشان را به کانون بیاورند و تا پایان ساعت آموزش در کانون منتظر بمانند. در نتیجه نداشتن فعالیتی در طول ساعات آموزش فرزندان از عواملی هستند که نارضایتی هایی را بو جود میآورند، در این پژوهش سعی شد با اجرای برنامه مداخله و هدفمند کردن ساعت حضور آنها موجب کاهش نارضایتی آنها در کانون شد. عاملی که گروه کنترل از آن محروم بود. یافته های این پژوهش با تحقیقات (ثورستینسون و شات، ۲۰۰۷ به نقل از محمودی)، ماتسودا و چیاما (۲۰۰۶)، فراهانی و فیضی، ۱۳۹۱) همخوانی دارد. این پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که درمانگری های مبتنی بر آموزش مهارت های زندگی تاثیر معناداری در کاهش مشکلات سلامت جسمی و روانی، سلامت عمومی داشتهاند. همچنین برخورداری از مهارت های مقابله با تنیدگی باعث پیشگیری و کاهش اختلال های روانی و بیماری های روان تنی میشود. در تبیین این نتایج نیز میتوان گفت که بالا بودن آموزش مهارت های زندگی فراهم کننده سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی افراد میباشد و پایین بودن مهارت های زندگی موجب بروز آسیب های روا نشناختی و بروز رفتارهای نامناسب در افراد میشود (رامشت[۱۷۵] و فرشاد، ۲۰۰۹).
فرضیه اختصاصی ۲ : مداخله «آموزش مهارت های زندگی» بر سلامت روانی مادران دارای فرزند سندرم داون موثر است:
نتایج تجزیه و تحلیل آماری در فصل چهارم ارائه شده است، نشان میدهند که حیطه سلامت روانی گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل، در پی آزمون تفاوت معنا داری دارد (۰۰۰۵/۰ P<).
حیطه سلامت روان از ابعاد کیفیت زندگی، به احساسات مثبت، باورهای شخصی، تمرکز، تصویر بدنی، عزت نفس و احساسات منفی میپردازد (یوسفی، ۲۰۰۹). نتایج این تحقیق نیز با یافته های زیر که تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر ارتقای سلامت روانی، کاهش اضطراب و ناسازگاری(مرادی و کلانتری،۱۳۸۴) کاهش فشار روانی مادران کودکان کم توانی هوشی (ملک پور و همکاران، ۱۳۸۵) افزایش شادکامی، (اسمیت[۱۷۶]،۲۰۰۴) اضطراب و افسردگی، کیفیت زندگی و کنترل هیجان (مهدوی حاجی و همکاران،۲۰۱۱) کاهش استرس و سبک های مقابله ای احساسی (شیخی فینی و باوقار، ۲۰۱۲) افزایش سلامت روانی مادران (بهرامی و ملا جباری ۲۰۱۳) موثر بوده است همخوانی دارد. بسیاری از اختلالات و آسیبها در ناتوانی افراد در تحلیل صحیح مسائل شخص، عدم احساس کنترل و کفایت جهت رویارویی با موقعیت های دشوار و عدم آگاهی برای حل مشکلات و مسائل زندگی به شیوه مناسب ریشه دارد (نجفی و همکاران، ۱۳۹۱).
تاثیر اولیه کودک عقب مانده بر روی والدین ممکن است شدید و عمیق باشد، مقاومت والدین در برابر این مشکل میتواند ناموفق یا ناقص باشد؛ بنابراین بسیاری از والدین از مشکل سلامت روانی رنج میبرند. رسیدگی به امور کودک مستلزم شکیبایی زیاد و فداکاری از جانب والدین است. بسیاری از والدین، کم توانی هوشی کودک را به مثابه نشانه ای از شکست خود تصور میکنند. بسیاری از والدین هدف هایی را که خود قادر به رسیدن به آنها نبودهاند در فرزندان خود جست و جو میکنند. والدینی که در رسیدن به این هدفها ناکام میشوند، به نوعی دچار مشکل و فشار روانی میشوند. حال مادران دارای کودک کم توانی هوشی، نه تنها احساس میکنند که به این اهداف نمیرسند، بلکه آگاهی از کم توانی هوشی کودک آنان را با فشار روانی مضاعف رو به رو میسازد (ملک پور و همکاران، ۱۳۸۵). بنابراین آموزش مهارت های زندگی انسان را آماده مقابله با مشکلات میکند و موجب مقاوم تر شدن شخصیت افراد، افزایش بینش نسبت به زندگی و رویدادهای آن، افزایش مهارت در اداره زندگی و برقراری ارتباط با محیط و اطرافیان میگردد. در نتیجه فرد با آگاهی همه جانبه به مقابله موثر با مشکلات غیر قابل اجتناب میپردازد و زمینه لازم برای حفظ و بهبود کیفیت زندگی فراهم میگردد. بالا بردن آگاهی والدین در مورد استرس، اضطراب، تسهیل دسترسی به اطلاعات مناسب و توصیه به درمان نه تنها برای خود والدین میتواند مفید میباشد بلکه میتواند منجر به ارتباط مطمئن بین والدین و کودک و در نتیجه افزایش کیفیت زندگی آنها گردد (دهی و همکاران، ۱۳۸۶). میتوان عنوان کرد که مهارت های زندگی شامل نظم بخشی به عاطفه، کنترل فشار روانی، برقراری ارتباط، کنترل احساسها و خودکنترلی میشود و از طرفی ساختار ارزشی، رشد اخلاقی و خود کارآمدی را در بر میگیرد، در اثر تعامل شخص با محیط منجر به خود توانمندی سازی اجتماعی و در نهایت ارتقای بهداشت روانی میگردد (عاشوری و همکاران،۱۳۹۱).
فرضیه اختصاصی۳ : آموزش مهارت های زندگی بر سلامت محیط مادران دارای فرزند سندرم داون موثر است:
همان طور که نتایج نشان میدهد نتایج آزمون تحلیل کوواریانس حاکی از تایید فرضیه این پژوهش مبنی بر تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر حیطه سلامت محیط مادران کودکان سندرم داون میباشد(۰۰۰۵/۰ P<).
حیطه سلامت محیط از ابعاد کیفیت زندگی با موضوعاتی نظیر امنیت، محیط فیزیکی، پشتیبانی بیمه، دسترسی به اطلاعات، فعالیت های تفریحی، محیط خانه، سلامتی و حمل و نقل مرتبط است (یوسفی، ۲۰۰۹).
یافته های این پژوهش با نتایج تحقیقاتی که نشان میدهند آموزش مهارت های زندگی بر ارتقاء عزت نفس و ادراک از محیط کار (شجمن[۱۷۷] و همکاران، ۲۰۰۵)، در انتقال موفقیت آمیز دانشجویان از دانشگاه به محیط کار (کمبل، ۲۰۰۶)، افزایش مهارت های مقابله ای در برابر استرس های خانوادگی (پژوهش ویگورسکی،۲۰۰۷) بر سازگاری در مقابل فشار روانی و عملکرد خانوادگی والدین با خانواده های دارای یک کودک کم توان (مک کارتی[۱۷۸]، ۲۰۰۶/ ۱۳۸۹) بر عملکرد خانواده (محمدی فر و همکاران، ۱۳۸۹)، کاهش مصرف سیگار (گورمن[۱۷۹] ۲۰۰۵) پیشگیری از بی بند و باری جنسی (پیک گیوان دان و پورتینگ[۱۸۰]، ۲۰۰۳) همخوانی دارد. (بارلو و همکاران، ۲۰۰۸) نیز اظهار داشتند که آموزش مهارت های زندگی باعث بالفعل شدن دانش و نگرش افراد به توانمندیهای خود شده و شرایط سازگاری آنها را با محیط های گوناگون فراهم میسازد و به آنها کمک میکند تا با شیوه هایی که مورد قبول خانواده و جامعه است با موقعیت های روزمره مواجه شوند. طی این پژوهش مادران گروه مداخله به این مسئله پی بردند که وجود کودک سندرم داون و مشکلات ناشی از آن، آخر زندگی به شمار نمیرود، بلکه در زندگی کنونی میتوانند از امکانات اطرافشان و از در کنار هم بودن لذت ببر ندو با توجه به آموزشی که به آنها داده شد به این آگاهی رسیدند که اگر چه نمیتوانند حوادث قطعی زندگیشان را تغییر دهند، اما میتوانند یاد بگیرند روش مقابله با سختی های زندگیشان را تغییر دهند و در مقابل مسائل رنج آور زندگیشان و محدودکنندهترین شرایط، واکنش مطلوبی نشان دهند.
از طرفی به دلیل اینکه آموزش مهارت های زندگی به صورت گروهی است خود میتواند تاثیر مثبت در کاهش فشار روانی داشته باشد، زیرا جمع شدن افراد در گروه و اینکه تک تک افراد احساس کنند که دیگران نیز مشکلاتی مشابه آنها دارند، در کاهش فشار و کاشتن از روحیه منفی و در نتیجه افزایش قبول واقعیت و کنار آمدن با آن موثر است. از سوی دیگر آموزش مهارت های زندگی باعث میشود افراد شناخت بیشتری از خود پیدا کرده و نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند. این آگاهی به فرد در نحوه برخورد صحیح با مشکلات کمک میکند. در واقع اعضای گروه در نتیجه تعامل با یکدیگر و از طریق خود افشا گری، دریافت حمایت، همدلی و همچنین احساس داشتن درد مشترک میتوانند در مورد خود و مسائلشان به فهم و بینش وسیع تری دست یافته و بهتر با آنها کنار آیند. گروه برای اعضا فرصتی را فراهم میآورد تا بتواند در یک فضای عاری از قضاوت، به کاوش درونی خود پرداخته و به تجربیات ذهنیشان تمرکز و توجه کنند. افزون بر آن که فرد در حل مسئله مشکل دارد، احتمالا فاقد حمایت محیطی و اجتماعی است، چنین فردی به دلیل عدم دریافت حمایت های محیطی دچار ناتوانی در حل مسئله میشود و در نهایت موقعیت های چالش انگیز مضطرب و پریشان میشود و قدرت حل مسئله را از دست میدهد (محمودی و همکاران، ۱۳۹۲).
فرضیه اختصاصی ۴: آموزش مهارت های زندگی بر روابط اجتماعی از ابعاد کیفیت زندگی مادران دارای فرزند سندرم داون موثر است:
همان طور که نتایج نشان میدهد نتایج آزمون تحلیل کوواریانس حاکی از تایید فرضیه این پژوهش مبنی بر تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر حیطه روابط اجتماعی مادران کودکان سندرم داون میباشد. (۰۰۰۵/۰ P<).
حیطه روابط اجتماعی از ابعاد کیفیت زندگی، ارتباط شخصی، حمایت اجتماعی و روابط جنسی را ارزیابی مینماید (یوسفی، ۲۰۰۹). یافته های این پژوهش نیز با یافته های صفر زاده (۱۳۸۳)، پور حیدری و همکاران، ۱۳۹۲)، اسمیت و گری[۱۸۱] (۲۰۰۵) همسو میباشد. در تحقیقی هاتفیلد[۱۸۲] (۱۹۹۴) نشان داد که آموزش مهارت های زندگی میتواند تاثیراتی مثبت در ارتباطات خانواده به جا گذارد و موجب رشد احساساتی از قبیل انسان دوستی و همکاری در افراد شرکت کننده بشود.
ابراهیمی باغبانان (۱۳۸۶) در پژوهشی به این نتیجه دست یافت که آموزش مهارت های زندگی به مادران دارای کودک کم توانی هوشی به دلیل گسترش مهارت های ارتباطی، همدلی و روابط بین افراد خانواده را بهبود میبخشد. همچنین نتایج نشان داد که این مادران، به دلیل کسب این مهارتها در ارتباط با سایر اعضا خانواده عملکرد بهتری دارند. مادران در آموزش مهارت های ارتباطی یاد میگیرند که درگیری کمتری با خویشاوندان خود داشته باشند و از منابع حمایتی خویشاوندان بهرهمند شوند. در واقع یکی از مشکلات آنها که کم شدن روابط با خویشاوندان، پس از تولد کودک کم توان ذهنی است، به نحو مطلوبی برطرف میشود و از طرف دیگر با گسترش ارتباطات خانوادگی و رفت و آمد با خویشاوندان مسائلی مانند پنهان کردن کودک و شرایط خاص او سایر مشکلات اجتماعی کمتر میشود؛ بنابراین در تبیین نتایج میتوان گفت آموزش مهارت های زندگی در برقراری ارتباط اجتماعی کارآمد موثراست و باعث افزایش توانایی تصمیم گیری، انتقال پیام رسا و افزایش بیان قاطع میگردد. همچنین آموزش مهارت های زندگی احساس یادگیرنده را در مورد خود و دیگران تحت تاثیر قرار میدهد و این مطلب اثر معنی داری بر توانایی رهبری و مدیریت و ابراز وجود افراد دارد.
نتیجه گیری:
پژوهش حاضر به بررسی تاثیر آموزش مهارت زندگی بر ارتقای کیفیت زندگی مادران کودکان سندرم داون انجامید که تحلیل دادهها و مقایسه نتایج پیش آزمون- پس آزمون گروه آزمایش با گروه کنترل آن را تایید کرد. با توجه به این نتایج میتوان نتیجه گیری کرد که این روش برای ارتقای کیفیت زندگی مادران سندرم داون موثر بوده است. همچنین اجرای چنین مداخلات روانشناختی میتواند از بروز مشکلات روانی ناشی از شرایط ناگوار پیش آمده جلوگیری کرده و نقش موثری در برابر مشکلات ایفا کند. با توجه به اینکه مهارت های زندگی شامل مجموعه ای از تواناییها هستند که قدرت سازگاری و رفتار مثبت و کارآمد را افزایش میدهند. در نتیجه آموزش مهارت های زندگی نیز میتواند به عنوان رویکردی در بهبود شاخص های کیفیت زندگی به کار رود.
محدودیتها
۱-از آنجا که گروه آزمایش محدود به ۱۸ نفر از مادران کودکان سندرم داون در شهر تهران بودند و این حجم نمونه نمیتواند معرف سایر مادران باشد لذا تعمیم پذیری نتایج باید با احتیاط صورت گیرد.
دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است. |