مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 176
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
پیر شَوی-عمرت دراز باد
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
چارقد-روسری زنانه
راه مکه-کهکشان
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
پوست پیازی-نازک و بی دوام
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
ترکه-آدم باریک و بلند
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
تب و تاب-سوز و گداز
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
آلاخون (و) والاخون(دربهدر، سرگردان، آواره)
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
تته پته-لکنت زبان
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
خیس شدن-تر شدن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
دبه-ظرف-کوزه
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
تخم چشم-مردمک چشم
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
چین چین-پر از چین
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
اجاقکور-نازا-بی فرزند
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
جَرّ-کشمکش دعوا
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
پُخت کردن-پختن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
جایی-مستراح-توالت
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
زمین گذاشتن سر-مردن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
درشت-حرف زشت-دشنام
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
دک و پوز-دهان و لب و دندان
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
چهار چوب-محدوده-قاب
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
باهاس-باید-بایست
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
جز زدن-ناله و زاری کردن
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
رایانه-کامپیوتر
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
باردار-آبستن-حامله
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
جای سفت-وضعیت سخت
ار زبان کسی(از قول کسی)
زیر دُم سُست-زن منحرف
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
آدم ثانی(حضرت نوح)
حرف بی ربط-سخن نامربوط
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
جن بو داده-نوعی دشنام است
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
امن و امان-بدون بیم و هراس
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
پاچین-دامن زنانه
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
زرت و زورت-زرت و پرت
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
اُق زدن(بالا آوردن)
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
آب شیراز(شراب)
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
زاق-چشم زاغ چشم
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
بد قماش-بد جنس-خبیث
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
چهار دستی-فراوانی
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
حهاز-کشتی بزرگ
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
برو برگرد-چون و چرا
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
پاشنه بخواب-کفش راحتی
زیر دل زدن-تهوع آوردن
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
دزدی گرگی-دله دزدی
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
چرند گو-یاوه گو
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
زیر سری-بالش-متکا
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
اکبیری(زشت، بیریخت)
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
آب شیراز(شراب)
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
جسته دوزی-نوعی دوختن
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
پا منبری-شاگرد روضه خوان
چاشته بندی-ته بندی
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
خم گرفتن-فنی از کشتی
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
بزرگداشت-احترام-تکریم
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
حساب کشیدن-حساب خواستن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
داماد-مرد تازه زن گرفته
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
بی تفاوت-بی اعتنا
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
بند آمدن-متوقف شدن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
خنک کردن-سرد کردن
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
البرز(بلندقامت، دلیر)
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
چای صافی-نگا. چای صاف کن
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
زنانه-ویژه ی زنان
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
خرج راه-هزینه ی سفر
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
به حق پیوستن-مردن
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
انسان بودن-شریف و درست بودن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
اهل دود-سیگاری
دست آموز-تربیت شده-آموخته
آب آتش زده-اشک
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
آبِ کبود(آسمان)
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن
پت پتی-موتور سیکلت
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
بالینی-کلینیکی
آهو چشم-معشوق-شاهد
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
دلمه شدن-بسته شدن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
آبِ سیاه(نیمه کوری)
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
بازو دادن-یاری دادن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
آب آتش مزاج(می سرخ)
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
حاجی خرناس-لولو
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
تیار-درست و آماده
پیاله فروش-میخانه چی
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
دیگ به سر-لو لو
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
دارا-ثروتمند
دود-دخانیات-مواد مخدر
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
حمامی-گرمابه دار
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
پول مول-پول
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
حاجی ارزانی-گران فروش
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
چرند-حرف پوچ و بی معنی
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
آتشِ بسته(طلا)
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
دال-خمیده-کج
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
دستِ راست-سمت راست
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
با اشتها-متمایل به غذا
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
انسان بودن-شریف و درست بودن
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
د ِ-زود باش!
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
تپه ماهور-زمین ناهموار
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
دست بده داشتن-بخشنده بودن
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
حق دادن-تایید کردن
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
رفتگر-سپور-آشغالی
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
پر و پاچه-پا-پاچه
آلکلی(معتاد به الکل)
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
پت و پاره-ژنده-فرسوده