منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 329
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
تیر در کردن-تیراندازی کردن
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
آلکلی-معتاد به الکل
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
تر دماغ-سرحال-شنگول
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
پا به پا شدن-تردید داشتن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
تخت سینه-وسط سینه
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
پر مدعا- پر ادعا
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
پشه زدن-نیش زدن پشه
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
بمیرم-قربان بروم
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
چیلی-بدبیاری
دزدی گرگی-دله دزدی
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
به تور زدن- به تور انداختن
زبانی-شفاهی
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
پا به فرار گذاشتن-گریختن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
چنار عباس علی-متلک بد
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
پر و بال-امکان-فرصت
حق گرفتن-نگا. حق بردن
خرده قرض-بدهی اندک
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
بی سکه-بی اعتبار
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
تند و تیز- تند تیز
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
پیش کردن در-بستن در
در هم لولیدن-توی هم رفتن
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
بند آمدن-متوقف شدن
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
درد گرفتن دل از اسهال
دو کرپا-چمباتمه
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
دلسرد-ناامید-مایوس
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
تپل-چاق-گوشت آلود
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
از جنس چیزی بودن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
رکاب دادن-راهی جایی شدن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
با محبت-زود جوش و مهربان
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
چشم زهره-ترس
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
پاچین-دامن زنانه
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
پا به پا شدن-تردید داشتن
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
پُر توپ-خشمگین
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
خوب-کافی-بسیار
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
جَخت-متضاد صبر
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
آزگار(زمان دراز)
خایه دار-با جرات-شجاع
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
پر و پخش-پراکنده
خودآموز-بدون آموزگار
خاطر داشتن-به یاد داشتن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
پاک-به کلی-یکسره
خیرات کردن-چیزی را
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
آب به چشم آمدن-طمع کردن
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
پاتی کردن-باد دادن خرمن
خود را خوردن-رنج بردن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
چارقد-روسری زنانه
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
خاله بی بی-نوعی آش
چشم انداختن-نگاه کردن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
زیر دست-تابع-فرمان بردار
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
جیره-سهم معین
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
پیش کسوتی-قدمت و برتری
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
پَخ خوردن-تیزی چیزی
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
چینه کشی-شغل چینه کش
برزخ شدن-ناراحت شدن
آینهی دست-تیغ و خنجر
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
بازرسی-بررسی و کنترل
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
د ِ-پس-آخر
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
حی و حاضر-آماده
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
آواز شدن-شهره شدن
حاجیت-بنده
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
آکَل(آقای کربلایی)
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
بند آوردن-متوقف کردن
زیر پوش-جامه ی زیرین
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
برخورد-بهم خوردن-تصادف
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
جَخت-متضاد صبر
جزاندن-آزار و اذیت کردن
چرکوندی-لکه دار کثیف
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
پاشیر-گودال پای شیر آب
پیگرد-پی گیری-تعقیب
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
چقال-مهمل بقال
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
خر بی یال و دم-احمق-نادان
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
رفتگر-سپور-آشغالی
پر مدعا- پر ادعا
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
چرمی-از جنس چرم
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
بیسار-فلان
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
چای کاری-کشت و زرع چای
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
چین چینی-پر چین
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
بنده منزل-خانه ی من
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
روغنی-آلوده به روغن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
جزغاله-سوخته-زغال شده
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
پیش کردن-راندن به جلو
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
با خدا-خداشناس-مومن
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
دله-ظرف حلبی
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
چغل خوری-سخن چینی
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
رده-حرف زشت یا نامربوط
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
حلال وار-به صورت حلال
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
باهاس-باید-بایست
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
دست آموز کردن-تربیت کردن
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
آکِله-جذام-زن سلیطه
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
آدم ثانی-حضرت نوح
حمله ور شدن-یورش بردن
زبان تر کردن-سخن گفتن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
رومیزی-منسوب به میز
پیشت-آوازی برای راندن گربه
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
خرسک-نوعی فرش
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
حساب کردن-پرداختن خرج
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
امن و امان-بدون بیم و هراس
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
آتش بیدود-آفتاب-غضب
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
آبدست(ماهر، استاد)
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
دزد زده-سرقت شده
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
چرکو-آدم کثیف
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
چیز دار-ثروتمند
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
بیا بیا- برو برو
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
دسته دیزی-قوم و خویش دور
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
تراشیده شدن-لاغر شدن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
دوبلور-دوبله کننده
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
دریافتی-حقوق
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
جان جان-معشوق-محبوب
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
چراغ الله-نگا. چراغ
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
جاری-زن برادر شوهر
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به دست آوردن)
به درک- به جهنم
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
تنگ بودن وقت-دیر شدن
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
جَفت-چوب بست انگور
درخت اگر-امید پوچ و واهی
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
مال دنیا
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
بالینی-کلینیکی
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
آشنا روشنا(دوست آشنا)
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
دست خوش !-آفرین
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
چنگول زدن-پنجه زدن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
پوست پیازی-نازک و بی دوام
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
باریک-دقیق-حساس
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
تنگ بودن وقت-دیر شدن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
آبدست(ماهر، استاد)
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
چک و چیل-لب و لوچه
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
با محبت-زود جوش و مهربان