منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 329

منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 329
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

 
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

آلکلی-معتاد به الکل

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

خرخاری-همدیگر را خاراندن

تر دماغ-سرحال-شنگول

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

پا به پا شدن-تردید داشتن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

تخت سینه-وسط سینه

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

پر مدعا- پر ادعا

پا سوخت-پا بد-بد شانس

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

 

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

پشه زدن-نیش زدن پشه

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

بمیرم-قربان بروم

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

 

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

چیلی-بدبیاری

دزدی گرگی-دله دزدی

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

به تور زدن- به تور انداختن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

زبانی-شفاهی

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

پینه-وصله-پوست سخت شده

پا به فرار گذاشتن-گریختن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

 

چنار عباس علی-متلک بد

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

 

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

برخورد-بهم خوردن-تصادف

پر و بال-امکان-فرصت

حق گرفتن-نگا. حق بردن

خرده قرض-بدهی اندک

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

آتشِ بسته(طلا)

بی سکه-بی اعتبار

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

تند و تیز- تند تیز

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

خودسر-گستاخ-سرکش

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

 
خونین و مالین-زخمی-خونی شده

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

 

پیش کردن در-بستن در

در هم لولیدن-توی هم رفتن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

بند آمدن-متوقف شدن

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

درد گرفتن دل از اسهال

دو کرپا-چمباتمه

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

چرب دست-ماهر-زبر دست

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

حاملگی-آبستنی

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

دلسرد-ناامید-مایوس

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

تپل-چاق-گوشت آلود

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

از جنس چیزی بودن

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
رکاب دادن-راهی جایی شدن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

با محبت-زود جوش و مهربان

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

 

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

چشم زهره-ترس

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

پاچین-دامن زنانه

آکله فرنگی(سیفلیس)

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

پا به پا شدن-تردید داشتن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

پُر توپ-خشمگین

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

 

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

خوب-کافی-بسیار

 

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

جَخت-متضاد صبر

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

 

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

آزگار(زمان دراز)

خایه دار-با جرات-شجاع

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

پر و پخش-پراکنده

خودآموز-بدون آموزگار

خاطر داشتن-به یاد داشتن

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

روی چشم-اطاعت می شود !

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

 

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

پاک-به کلی-یکسره

خیرات کردن-چیزی را

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

تلخه-تریاک-سوخته

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

آب به چشم آمدن-طمع کردن

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
 

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

خود را خوردن-رنج بردن

 

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

چارقد-روسری زنانه

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

خاله بی بی-نوعی آش

چشم انداختن-نگاه کردن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

زیر دست-تابع-فرمان بردار

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

جیره-سهم معین
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

پیش کسوتی-قدمت و برتری

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

 

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

 

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

پَخ خوردن-تیزی چیزی

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

چینه کشی-شغل چینه کش

 

برزخ شدن-ناراحت شدن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

بازرسی-بررسی و کنترل

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

د ِ-پس-آخر

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

حی و حاضر-آماده

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

آواز شدن-شهره شدن
حاجیت-بنده

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

آکَل(آقای کربلایی)

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

بند آوردن-متوقف کردن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

زیر پوش-جامه ی زیرین

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

 

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

پشت-نسل-فرزندان

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

ته گرفتن-سوختن غذا

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

جَخت-متضاد صبر

جزاندن-آزار و اذیت کردن

چرکوندی-لکه دار کثیف

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

 

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

نوشته دیگر :
برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 205

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

 

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق

پاشیر-گودال پای شیر آب

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

پیگرد-پی گیری-تعقیب

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

دور از جناب ب-لانسبت

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

چقال-مهمل بقال

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

خر بی یال و دم-احمق-نادان

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

رفتگر-سپور-آشغالی
 

پر مدعا- پر ادعا

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

چرمی-از جنس چرم

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

بیسار-فلان

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

چای کاری-کشت و زرع چای

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

درز گرفته-کوتاه کرده

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

دست تنها-بی یار-تنها

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

خوش لباس-نگا. خوش پوش

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

چین چینی-پر چین

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

چار راه-محل تقاطع دو راه

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

بنده منزل-خانه ی من

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

روغنی-آلوده به روغن

دست آموز-تربیت شده-آموخته

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 
جزغاله-سوخته-زغال شده
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

پیش کردن-راندن به جلو

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

با خدا-خداشناس-مومن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 
دله-ظرف حلبی
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

چل ستون-شبستان مسجد

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

 

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

چغل خوری-سخن چینی

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

رده-حرف زشت یا نامربوط

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

خاک به دهنم-زبانم لال

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

حلال وار-به صورت حلال

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

باهاس-باید-بایست

 

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

دست آموز کردن-تربیت کردن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

آکِله-جذام-زن سلیطه
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

چار میخ-اذیت و آزار سخت

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

آدم ثانی-حضرت نوح

حمله ور شدن-یورش بردن
زبان تر کردن-سخن گفتن

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

رومیزی-منسوب به میز

پیشت-آوازی برای راندن گربه

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

خرسک-نوعی فرش

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
دست به جیب-بخشنده-خرج کن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

حساب کردن-پرداختن خرج

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

 
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

 

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

امن و امان-بدون بیم و هراس
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

چلو صاف کن-آبکش

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

آبدست(ماهر، استاد)

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

دزد زده-سرقت شده

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

چرکو-آدم کثیف

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

چیز دار-ثروتمند

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

 

بیا بیا- برو برو

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

دسته دیزی-قوم و خویش دور

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

تراشیده شدن-لاغر شدن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

دوبلور-دوبله کننده

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

 

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

دریافتی-حقوق

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

 
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

 
بی مناسبت-نابجا-نامربوط

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

جان جان-معشوق-محبوب

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند
چراغ الله-نگا. چراغ

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

جاری-زن برادر شوهر

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

به لج انداختن-به لجاجت انداختن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

 

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

به درک- به جهنم

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

حرام و حرس-ریخت و پاش

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

جَفت-چوب بست انگور

درخت اگر-امید پوچ و واهی

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

خوش انصاف-با انصاف-منصف

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

مال دنیا

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

بالینی-کلینیکی

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

پینه-وصله-پوست سخت شده

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

آشنا روشنا(دوست آشنا)

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

دست خوش !-آفرین

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

 

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

چنگول زدن-پنجه زدن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

 

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

تلق و تولوق-صدای ناهنجار
پوست پیازی-نازک و بی دوام

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

باریک-دقیق-حساس

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

تنگ بودن وقت-دیر شدن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

آبدست(ماهر، استاد)

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

 
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

چک و چیل-لب و لوچه

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

با محبت-زود جوش و مهربان

نویسنده سوم