بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 181
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
باب شدن-معمول و رایج شدن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
دزدی گرگی-دله دزدی
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
پا به رکاب-آماده ی رفتن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
تر دست-ماهر-شعبده باز
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
چشم واسوخته-چشم برتافته
جلز-نگا. جز
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
پیش کردن در-بستن در
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
خدا به رد-در پناه خدا
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
جگرکی-جگر فروش
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
چشم واسوخته-چشم برتافته
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
چوچول باز-دغل-بی حیا
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
راست شدن-رو به راه شدن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
چال افتادن-گود شدن
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
خوش منظره-خوش نما-زیبا
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
دست بده داشتن-بخشنده بودن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
راحتی-دمپایی
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
آب آتش زده(اشک)
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
خنکای صبح-سحرگاه
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
پاشنه بخواب-کفش راحتی
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
دنیا آمدن-زاده شدن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
چین و خم-پیچ و تاب
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
اَتَر زدن-فال بد زدن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
حمامی-گرمابه دار
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
چشم واسوخته-چشم برتافته
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
زانویی-زانو
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
دو لَتی-در دو لنگه ای
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
بر وفق-مطابق-موافق
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
حقه زدن-فریب دادن
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
راحتی-دمپایی
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
چهار چوب-محدوده-قاب
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
پلاس-اثاث مختصر منزل
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
ختم شدن-پایان گرفتن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
رفتگر-سپور-آشغالی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
روغنی-آلوده به روغن
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
پا برهنه-بدون کفش
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
بلا نسبت-دور از جانب شما
بلا نسبت-دور از جانب شما
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
ته نشین شدن-رسوب کردن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
زار زدن-سخت گریه کردن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
دندان عاریه-دندان مصنوعی
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
ارزانی-بخشیدن-دادن
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
چاک کردن-نگا. چاک دادن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
پشتی-بالش-حمایت
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
دستمالی-دست مالیدن
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
استخواندار-محکم-بااراده
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
حمله ور شدن-یورش بردن
دانه دانه-یک یک
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
چهره کردن-نگا. چهره شدن
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
برزخ شدن-ناراحت شدن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
پخش-پراکنده
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
دود چراغ-کشیدن شیره
بامبول زدن-حقه سوار کردن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
چک و چانه-کنایه از دهان
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
زیر آبی-زیرآبکی
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
پرداختی-مبلغ داده شده
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
اله و بله(چنین و چنان)
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
چارخانه-شطرنجی
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
دسته-جمعیت سینه زن
پول خرد-پول سکه ای
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
دبه-ظرف-کوزه
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
خیکی-آدم چاق و فربه
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
چشمه-نوع-قسم
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
رو شور-سفیداب
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
چاخان پاخان-دروغ
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
دندان تیز کردن-طمع کردن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
دست چین-گزیده-منتخب
چپری آمدن-زود آمدن
جفنگیات-سخنان یاوه
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
چس خور-آدم خسیس-بخیل
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
ترید- تلیت
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
پایین دست-طرف پایین
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
بازرسی-بررسی و کنترل
چین چینی-پر چین
خرده قرض-بدهی اندک
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
ترش ابرو-عبوس
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
تا-توانایی
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
پزا-زود پخت شونده
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
ز ِله-ستوه-عجز
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
چِل-خل و دیوانه
باب-مرسوم-معمول
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
رشوه گیر-رشوه خوار
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
پکاندن-ترکاندن
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
بساز-آدم سازگار-صبور
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
زنانه-ویژه ی زنان
از چپ و راست-از همه سو-از همه جا
زیر دست-تابع-فرمان بردار
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
باربند-جای نهادن و بستن بار
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
خاله وارَس-آدم فضول
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
بامب-توسری
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
باب دندان-مناسب طبع و حال
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
دور برد-دارای برد زیاد
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
جا ماندن-فراموش شدن
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
دست کم-حداقل
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
به پول رساندن-فروختن
آتشی(تندخو، زودخشم)
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
بی قواره-بد شکل
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
بازرس-مامور بررسی و کنترل
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
ژوری-هیئت داوران
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
ریغ-مواد درون امعا و احشا
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
دسته-ساعت دوازده
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
دمپایی-کفش راحتی خانه
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
چِخ کردن-راندن سگ
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پُف-فوت-ورم-آماس
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
فرسوده و خراب شدن
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
پامال شدن-از بین رفتن
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
انسان بودن(شریف و درست بودن)
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
پُرتابل-قابل حمل
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
بلند بالا-قد بلند
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
حال و بار-وضع زندگی
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
تنگ هم-چسبیده به هم
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
دیر چسب-دیر آشنا
خصوصی-مقابل عمومی
بیرون روش-اسهال-شکم روش
چشم و ابرو-زیبایی چهره
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
چشم انداختن-نگاه کردن
خوابگوشی-سیلی-کشیده
خیس شدن-تر شدن
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
حق گرفتن-نگا. حق بردن