لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 172
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
پُخت کردن-پختن
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
داماد-مرد تازه زن گرفته
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
پوست پیازی-نازک و بی دوام
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
آکِله-جذام-زن سلیطه
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
چارک-یک چهارم
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
اُق زدن-بالا آوردن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
استخواندار(محکم، بااراده)
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
این دو کلهدار-خورشید و ماه
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
خال مَخال-خال خال
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
ترش ابرو-عبوس
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
ته نشین شدن-رسوب کردن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
بچگی کردن-بیخردانه
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
آب نخوردن-درنگ نکردن
ته گرفتن-سوختن غذا
زانویی-زانو
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
ادرار بزرگ(مدفوع)
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
آکِله-جذام-زن سلیطه
حشری-شهوت ران-پر شهوت
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
آبِ کبود(آسمان)
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
خرکار-پرکار
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
جوغ-جوی آب
دندان عاریه-دندان مصنوعی
زبر و زرنگ-چابک و فرز
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
دو قلو-دو بچه ی همزاد
چرکوندی-لکه دار کثیف
راه مکه-کهکشان
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
دو شاخ-دارای دو شقه
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
تعلیمی-عصای کوچک
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
بسیار دلواپس و نگران بودن
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
حاجی ارزانی-گران فروش
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
چَخ چَخ-عیش و عشرت
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
زار-کوتاه شده ی زایر
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
دل رحم-مهربان
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
البرز-بلندقامت-دلیر
داغان-از هم پاشیده-پریشان
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
دقه-دقیقه
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
رج کردن-رج بستن
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
چاره ساز-خداوند
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
افتادگی-پریشانی-احتیاج
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
اختر شمردن(شببیداری)
راپرت-گزارش-خبر
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
اُرُسی(کفش)
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
رد پا-جای پا-اثر
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
دلبخواهی-دلبخواه
خبر داغ-خبر بسیار مهم
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
ازدسترفته(عاشق)
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
حال و بار-وضع زندگی
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
خُردینه-بچه ی خردسال
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
بَزک-آرایش-چسان فسان
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
بد قماش-بد جنس-خبیث
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
د ِ-زود باش!
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
دل و دماغ-دل و حوصله
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
رخصت خواستن-اجازه خواستن
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
دوری-ظرف غذاخوری پهن
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
خنکای صبح-سحرگاه
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
پیشاب-ادرار
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
تیپا خوردن-رانده شدن
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
حاضر و آماده-آماده
خرکار-پرکار
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
خودخوری-حالت خودخور
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
رُک زده-زل زده-خیره شده
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
چارقد-روسری زنانه
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
اوضاع احوال(وضع و حال)
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
رکاب دادن-راهی جایی شدن
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
چپیدن-به زور جا گرفتن
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
اختر شمردن(شببیداری)
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
چین و چوروک-چین و شکن
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
آیینهی اسکندری(آفتاب)
چشم انداختن-نگاه کردن
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
دو لبه-دارای لب کلفت
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
جاشو-باربر
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
جایی-مستراح-توالت
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
چرکوندی-لکه دار کثیف
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
زبیل-آشغال-زباله
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
جور به جور-نگا. جوراجور
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
آبِ خشک-آب بسته
پیشنهاد-طرح
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
داداشی-برادر در زبان کودکان
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
آکَل-آقای کربلایی
حاجیت-بنده
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
بد شیر-متقلب-بد جنس
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
حساب کردن-پرداختن خرج
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
بی در رو-بن بست
آشنا روشنا(دوست آشنا)
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
ته ریش-ریش اندک
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
چوچول باز-دغل-بی حیا
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
ترش کردن-عصبانی شدن
خودخوری-حالت خودخور
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
خش-صدای گرفته-خراش
چرک-کثیف
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
دو جین-دوازده تا
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
بی سیرت-بی آبرو
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
تک و دو-دوندگی-درماندگی
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
حظ کردن-لذت بردن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
دست خوش !-آفرین
دخترینه-دختر-مونث
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
چشم واسوخته-چشم برتافته
پول خرد-پول سکه ای
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
ته نشست-رسوب
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
جسته دوزی-نوعی دوختن
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
جامغولک-حقه-حیله
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
دل قرصی-اطمینان
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
بسیار دلواپس و نگران بودن
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
چله نشینی-خانه نشینی
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
دلقک-شخص مسخره
بادپا-تند رو-تیز تک
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند
خرکچی-چارپادار
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
حضرت عباسی-راست و درست
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
بقچه بندی-ران چاق
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
از تیپ کسی بودن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
پینه-وصله-پوست سخت شده
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
تا-توانایی
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
حمله گرفتن-غش کردن
دُنگ-سهم-حصه
تیر کردن-نشان کردن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
با متانت-با وقار
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
چرب دست-ماهر-زبر دست
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
بند آمدن-متوقف شدن
چل زن-زن کوتاه قد
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
اوضاع احوال-وضع و حال
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
استخواندار-محکم-بااراده
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
دلپخت-پختن مغر چیزی
تحصیل کرده-درس خوانده
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
جوغ-جوی آب
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
چسبیدن-لذت دادن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
بی فک و فامیل-بی کس و کار
بادپا-تند رو-تیز تک
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
چوب خوردن-تنبیه شدن
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
ذِله کردن-ذله آوردن
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
دست بالا-حداکثر
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
جاری-زن برادر شوهر
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
حُقه-زرنگ و ناقلا
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
حهاز-کشتی بزرگ
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
پُخت کردن-پختن
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
دور از جناب ب-لانسبت
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
خبر-گزارش رویداد
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
دزد و حیز-نادرست و مکار
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
بلند بالا-قد بلند
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز