مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 103

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 103
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

بوی نا-بوی ماندگی

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

جان جانی-صمیمی-یکدل

بی معنی- بیخود

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

دستک-دفتر حساب

 

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

 

توان هماوردی با کسی را داشتن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

چپ دادن-رد کردن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

حضرت عباسی-راست و درست

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

پارو-زن پیر

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

 

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

ادرار بزرگ-مدفوع

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

تلخه-تریاک-سوخته

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

 

خرسک-نوعی فرش

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

چرند گو-یاوه گو

پاره آجر-شکسته ی آجر

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

چین خوردن-چروک شدن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

جگرک-نگا. جغور بغور

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

چلو صاف کن-آبکش

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

رج کردن-رج بستن

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

چلک بازی-بازی الک دولک

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

جایی-مستراح-توالت

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

 

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

 

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

به حق پیوستن-مردن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

 

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

 

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

جاکش-پا انداز-دلال محبت

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

 

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

 

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

دلبخواهی-دلبخواه

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

 

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

تَخم-مهمل تَخم

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

پا پتی-پا برهنه

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

رگ ترکی-تعصب نژادی

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

بابا بزرگ-پدر بزرگ

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

 

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

افتاده(فروتن، متواضع)

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

بیسار-فلان

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

دست اول-نو و تازه

دلسرد-ناامید-مایوس
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

دَدَر-بیرون-کوچه

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

خایه دار-با جرات-شجاع

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دود-دخانیات-مواد مخدر

آتشی شدن-از کوره در رفتن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

 

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

راپرت-گزارش-خبر

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

درد دل-غم و اندوه درونی

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

ترش ابرو-عبوس

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
زیر پوش-جامه ی زیرین

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

بی سر و پا-پست-فرومایه

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

باریک اندام-لاغر و ظریف

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

رژیم گرفتن-رژیم داشتن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

زیر شلواری-زیر جامه

آب و خاک(میهن، دیار)

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

پهن شدن آفتاب-روز شدن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

خدا به رد-در پناه خدا

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

حدمتکار-مستخدم

پول چای دادن-انعام دادن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

پشه زدن-نیش زدن پشه

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

دیر چسب-دیر آشنا

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
آفتابِ پس دیوار-شامگاه

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

جوغ-جوی آب

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

جاری-زن برادر شوهر

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

ار زبان کسی-از قول کسی
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

نوشته دیگر :
دانلود جزوه و کتاب

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

دست اول-نو و تازه

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

زانویی-زانو
 

اجباری(خدمت سربازی)

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

اجاق-دودمان

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 

خوردنی-غذا-قابل خوردن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

دلِی دلِی-حاشا-انکار

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

پُر کار-فعال-با پشتکار

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
چله-چاق-چرب و چیلی

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

بنده زاده-پسر من

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

انگشت‌شمار-کم-معدود

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

تُف به دهن-حیرت زده

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

دوا قرمز-پرمنگنات

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

حکیم جواب کرده-یتیم

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

چَک-سیلی-کشید

رو انداز-لحاف

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

دست نماز-وضو

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

آشغالی(سپور)

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

جانور-کرم شکم و معده

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

 

آب شیراز(شراب)

جزغاله-سوخته-زغال شده

جار-چلچراغ-شمعدان

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

پینه زدن-وصله کردن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

 

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

پا بَد-بد قدم

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
دور تسبیح-بسیار و بی شمار

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

چنار تجریش-متلک بد

 

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
چارچار زدن-بی حیایی کردن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

چشم زهره-ترس

چهار دستی-فراوانی

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

دلقک بازی-مسخره بازی

ختم شدن-پایان گرفتن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

 

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

آواز شدن-شهره شدن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

حق گرفتن-نگا. حق بردن

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

ار زبان کسی(از قول کسی)

چوروک خوردن-چین برداشتن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

رودرواسی-رودربایستی

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

زار-نا به سامان-خراب-بد

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

خِل-خلط بینی

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

رم کردن-رمیدن-گریختن

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

پول و پله-پول

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

بده بستان-داد و ستد-معامله

شعله‌ی آتش

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

چشم باباقوری-نابینا-کور
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

دور و دراز-فراخ و وسیع

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دست بالا-حداکثر

 

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

 

بادپا-تند رو-تیز تک

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
 

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

 

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

پا شدن-از جا برخاستن

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

 

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

پاچین-دامن زنانه

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

 

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

جبهه-میدان جنگ

بامبول-حقه-کلک

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

بی فک و فامیل-بی کس و کار

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

 

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

دو لَتی-در دو لنگه ای

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

پا منبری-شاگرد روضه خوان

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

 

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

تلکه بند شدن- تلکه کردن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

پرداختی-مبلغ داده شده

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

 

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

آتشی(تندخو، زودخشم)

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن
برادر زاده-فرزند برادر

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

ته دار-پایه دار

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

جود-یهودی-حهود

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

تپل مپل-چاق و چله

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

بی پرده-رک و صریح-آشکار

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

پیش پیش-جلو جلو

چپ-لوچ-مخالف حکومت

خرخاری-همدیگر را خاراندن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

نویسنده سوم