نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 70
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
اشک خنک-گریهی ساختگی
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
حرف گوش کن-حرف شنو
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
راه مکه-کهکشان
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
حال کردن-لذت بردن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
جیک-صدا-آواز
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
حق البوق-رشوه
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
آواز شدن-شهره شدن
خال به خال-خال خال
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
چنار امام زاده صالح-متلک بد
انسان بودن(شریف و درست بودن)
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
تخم جن-حرام زاده
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
ذلیل مرده-ذلیل شده
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
پروار-فربه-چاق
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
خالی بند-چاخان-دروغ گو
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
زُل-خیره
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
رج کردن-رج بستن
چشم باباقوری-نابینا-کور
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
دستِ چپ-سمت چپ
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
بارانداز-جای پیاده کردن بار
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
برچسب زدن-تهمت زدن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
پشتک-پرش از پشت
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
الانه(همین حالا، هم اکنون)
ارزانی-بخشیدن-دادن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
حلق آویز-به دار کشیده
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
زیر جلکی-پنهانی
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
زار-نا به سامان-خراب-بد
ذلیلشده
توان انجام کاری را داشتن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
دزد زده-سرقت شده
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
حمله ور شدن-یورش بردن
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
پیشی-گربه در زبان کودکان
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
دان-دانه-چینه
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
دوش فروش-ربا خوار
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
پول مول-پول
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
اسب چوبین-تابوت
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
حشری-شهوت ران-پر شهوت
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
جار-چلچراغ-شمعدان
خاطر جمع-مطمئن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
بند آوردن-متوقف کردن
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
دمدمی مزاج-دمدمی
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
چرند گو-یاوه گو
چشمداشت-توقع-انتظار
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
چار چشم-کسی مه عینک می زند
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
دو دستی-با هر دو دست
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
حاضر به یراق-حاضر و آماده
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
پابوس-زیارت
خدا کند-ای کاش
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
تک و توک-به ندرت-کمی
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
پشتک-پرش از پشت
دومندش-دوم از آن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
چاک کردن-نگا. چاک دادن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
برو برگرد-چون و چرا
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
تل انبار-توده-انباشته
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
دست خوش !-آفرین
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
بر ملا شدن-آشکار گشتن
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
بر ملا شدن-آشکار گشتن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
چشم واسوخته-چشم برتافته
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
حظ کردن-لذت بردن
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
باب-مرسوم-معمول
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
استخواندار-محکم-بااراده
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
بالینی-کلینیکی
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
دیر کرد-تاخیر-تعویق
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
آبدست(ماهر، استاد)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
زیر گرفتن-زیر کردن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
آکله فرنگی(سیفلیس)
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
به حساب-مثلا-یعنی
دلِی دلِی-حاشا-انکار
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
خصوصی-مقابل عمومی
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
پاره آجر-شکسته ی آجر
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
خصوصی-مقابل عمومی
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
ارباب حجت(اهل منطق)
بغداد آباد-شکم سیر
خانه یکی-صمیمی و یکدل
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
جیغ و ویغ-داد و فریاد
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
دلقک بازی-مسخره بازی
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
خلاص-تمام شد-مُرد
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
اشک تمساح-گریه ی دروغین
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
چُغُل-سخن چین
دلسرد کردن-ناامید کردن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
رده-حرف زشت یا نامربوط
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
تپه ماهور-زمین ناهموار
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
احتیاطی-نجس-ناپاک
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
ترش کردن-عصبانی شدن
حدمتکار-مستخدم
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
در هم لولیدن-توی هم رفتن
دود گرفتن-پُک زدن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
جیش-ادرار در زبان کودکان
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
خانه یکی-صمیمی و یکدل
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
دست خوش !-آفرین
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
خانم-زن بدکاره-هرزه
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
دله دزدی-عمل دله دزد
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
حاملگی-آبستنی
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
دمپایی-کفش راحتی خانه
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
حلق آویز-به دار کشیده
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز
بردن از رو- از رو بردن
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
چو انداختن-شایعه پراکندن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
دیگ به سر-لو لو
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
زُل زدن-خیره نگاه کردن
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
باش !-نگاه کن-ببین
ددر رفتن-بیرون رفتن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
بنا-قرار
چی-چه-چیز
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
پول چای دادن-انعام دادن
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
آلکلی(معتاد به الکل)
بده بستان-داد و ستد-معامله
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
زبانی-شفاهی
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
تو دوزی-دوختن از درون
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
حلال-زن یا شوهر
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
آکِله-جذام-زن سلیطه
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
خبرنگاری-کار خبرنگار
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
حق دادن-تایید کردن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
درق دروق-درق درق
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
دو دستی-با هر دو دست
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
اسب چوبین(تابوت)
بی قواره-بد شکل
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
رم کردن-رمیدن-گریختن
خاله وارَس-آدم فضول
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
چَک-سیلی-کشید
ریشو-دارای ریش بلند
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
بغداد آباد-شکم سیر
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
بند کردن-محکم کردن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
آب و خاک-میهن-دیار
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
حرام و حرس-ریخت و پاش
اسب چوبین-تابوت
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
پیش پیشکی-از پیش
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
جامغولک-حقه-حیله
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن