برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 205
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
آکِله-جذام-زن سلیطه
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
زیر شلواری-زیر جامه
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
باجی-خواهر-زن ناشناس
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
بچه ی-اهل ِ
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
خانم-زن بدکاره-هرزه
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
چشم انداختن-نگاه کردن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
دیر فهم-کند ذهن-کودن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
آهوی خاور-آفتاب
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
پوشک-کهنه ی بچه
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
رنگ شدن-گول خوردن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
چِخه-نگا. چِخ
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
ازرق-چشم زاغ
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
تخته زدن-پنبه زدن
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
چی-چه-چیز
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
تخم جن-حرام زاده
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
دخترینه-دختر-مونث
پخته-با تجربه-دنیا دیده
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
چک و چانه-کنایه از دهان
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
آیینهی اسکندری-آفتاب
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
بی معنی- بیخود
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
دانه دانه-یک یک
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
خیط شدن-نگا. خیت شدن
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
اهل آن کار (کار بد)
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
از دست دادن-گم کردن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
حالا حالاها-مدت دراز
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
بند آمدن-متوقف شدن
بی مخ-بی عقل-شجاع
چُل-آلت مرد
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
فال بد زدن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
آفتابی کردن-پدیدار کردن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
احدالناس(کسی، فردی)
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
خرج تراشی-هزینه درست کردن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
آب آتش زده(اشک)
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
چغاله بادام-بادام نارس
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
بازداشتگاه-زندان موقت
تل انبار-توده-انباشته
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
چشم گود شدن-لاغر شدن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
چقال-مهمل بقال
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
آب سیر-جانور خوشرفتار
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
حلال وار-به صورت حلال
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
آتشی-تندخو-زودخشم
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
آینهی هفتجوش(خورشید)
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
حساب سوخته-بدهی قدیمی
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
انگشت بلند کردن(اجازهی سخن خواستن)
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
خارج از حد-بیش از اندازه
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
دولت منزل-دولت سرا
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
تَخم-مهمل تَخم
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
داد و هوار-داد و فریاد
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
تیار کردن-آماده کردن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
پسله-جای پنهان-در نهان
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
چَه چَه-صدای بلبل
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
اَتَر زدن-فال بد زدن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
اَتَر زدن(فال بد زدن)
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
آمدن(آغاز به کاری کردن)
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
اکبیری-زشت-بیریخت
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
خوش منظره-خوش نما-زیبا
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
بند آمدن-متوقف شدن
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
خرده قرض-بدهی اندک
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
چیل-آدم بد بیار
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
ته نشین-رسوب کرده
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
داش-لوطی-مشدی
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
دام پزشک-پزشک حیوانات
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
جن زده-دیوانه
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
دستِ چپ-سمت چپ
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
بابا غوری-نابینا-کور
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
خاله خرسه-دوست نادان
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
جفنگیات-سخنان یاوه
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
بَزک-آرایش-چسان فسان
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
خوش بنیه-سالم و قوی
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
دَم باز-چاپلوس-متملق
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
چشم انداختن-نگاه کردن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
حیوونی-نگا. حیوانکی
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
آینهی زانو-برآمدگی زانو
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
انسان بودن(شریف و درست بودن)
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
پُر توپ-خشمگین
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
پر و بال-امکان-فرصت
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
آب تاختن-پیشاب کردن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
دلپخت-پختن مغر چیزی
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
چار طاق-به طور کامل
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
جیغ و ویغ-داد و فریاد
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
اشک خنک-گریهی ساختگی
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
زاق-چشم زاغ چشم
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
جفنگیات-سخنان یاوه
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
آلکلی-معتاد به الکل
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
چای کار-کشت کننده ی چای
خاطره-یادگار
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
با محبت-زود جوش و مهربان
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
آخش درآمدن-از درد نالیدن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
رخصت خواستن-اجازه خواستن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
چاچول باز-حقه باز-شیاد
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
ترید- تلیت
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
رده-حرف زشت یا نامربوط
جگرکی-جگر فروش
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
پی گرفتن-دنبال کردن کار
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
چوروکیده-پر چین و چوروک
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
دل رحم-مهربان
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
حیوونی-نگا. حیوانکی
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
حضوری-رو در رو
دک و دهن-دک و پوز
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
چاک کردن-نگا. چاک دادن
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
پیش بها-بیعانه
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
دلسرد-ناامید-مایوس
حق البوق-رشوه
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
پشت بام-سقف بیرونی بام
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
بمیرم-قربان بروم
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
امن و امان(بدون بیم و هراس)
جیره-سهم معین
دست بده داشتن-بخشنده بودن
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
بی پایه-دروغ-پوچ
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
بزرگداشت-احترام-تکریم
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
آب تاختن-پیشاب کردن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
چَه چَه-صدای بلبل
بدلی-تقلبی-جنس بد
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
تو دوزی-دوختن از درون
حق دادن-تایید کردن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
رده-حرف زشت یا نامربوط
ازدسترفته(عاشق)
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
ریق افتادن-ریغ افتادن
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
پشتک-پرش از پشت
اشک خنک-گریهی ساختگی
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
افسارگسیخته-سرکش
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
چای نیک-قوری و کتری چای
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
استخواندار(محکم، بااراده)
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
چار میخ-اذیت و آزار سخت
تر و فرز-چست و چابک
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط