کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 238
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
الانه-همین حالا-هم اکنون
تراشیده شدن-لاغر شدن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
باجه-جای بلیت فروشی
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب
در دست-آماده-حاضر
چنار امام زاده صالح-متلک بد
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
ارزانی-بخشیدن-دادن
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
چاسان فاسان-آرایش-بزک
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
زار-کوتاه شده ی زایر
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
چَه چَه-صدای بلبل
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
باهاس-باید-بایست
دوام کردن-دوام آوردن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
خوش خوراک-نگا. خوش خور
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
چُل کلید-جام درویشان
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
دستکاری-دست بردن در چیزی
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
حق نشناس-نا سپاس
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
حقه زدن-فریب دادن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
دست پیش-گدا
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
آب شیراز(شراب)
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
پر و پاچه-پا-پاچه
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
حرص و جوش-عصبانیت
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
دست به کار شدن-آغاز به کار کردن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
پا به فرار گذاشتن-گریختن
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
بی سر و پا-پست-فرومایه
دو دو کردن-دویدن
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
پشتک-پرش از پشت
حهاز-کشتی بزرگ
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
باد خوردن-هوا خوردن
باش !-نگاه کن-ببین
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
حساب کشیدن-حساب خواستن
چله نشینی-خانه نشینی
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
پُر کار-فعال-با پشتکار
خودی-آشنا
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
حبه کردن-دانه دانه کردن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
چیله-هیرم-خاشاک
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
دله بازی-رفتار آدم دله
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
روی چشم-اطاعت می شود !
خندق بلا-شکم
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
دلداری دادن-تسلی دادن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
ادرار کوچک-شاش
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
چنار عباس علی-متلک بد
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
چینه کشی-شغل چینه کش
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
چشم و ابرو-زیبایی چهره
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
دار کشیدن-دار زدن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
دیالله-زود باش دیگه !
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
تراشیده شدن-لاغر شدن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
با کسی بحث و مجادله کردن
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
احدالناس(کسی، فردی)
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
دخالت کردن-در آمدن در کاری
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
چای صافی-نگا. چای صاف کن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
بدلی-تقلبی-جنس بد
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
تنبل خان-تن پرور
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
پینه-وصله-پوست سخت شده
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
چراغ الله-نگا. چراغ
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
چین خوردن-چروک شدن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
جن بو داده-نوعی دشنام است
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
آب تاختن(پیشاب کردن)
رد پا-جای پا-اثر
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
بالینی-کلینیکی
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
جرینگ-صدای سکه های پول
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
چوروک-چین و شکن
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
البرز(بلندقامت، دلیر)
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
آفتابزردی-غروب آفتاب
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
خیس شدن-تر شدن
خفه خون-خفقان
باریک اندام-لاغر و ظریف
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
به باد دادن- باد دادن
خفه خون-خفقان
تت و پت-لکنت زبان
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
حق-باج سبیل-رشوه
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
خرکار-پرکار
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
زنیکه-زنکه
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
بسیار دلواپس و نگران بودن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
زاهرو-دالان-سرسرا
اشک تمساح-گریه ی دروغین
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
حرص خوردن-عصبانی شدن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
چغندر پخته-لبو
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
بامب-توسری
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
بغداد خراب-شکم گرسنه
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
خونسرد-آرام-بی خیال
چَکه-شوخ و بذله گو
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند
دله-ظرف حلبی
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
چای صافی-نگا. چای صاف کن
جن بو داده-نوعی دشنام است
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
بنا-قرار
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
آواز دادن(خواستن)
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
بار و بنه-وسایل سفر
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
خِرخِره-حلق-حلقوم
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
چرند اندر چرند-پرت و پلا
پت پتی-موتور سیکلت
چو انداختن-شایعه پراکندن
توجیهی-برنامه های توضیحی
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
پاتال-سالخورده-پیر
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
باب شدن-معمول و رایج شدن
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
زبر-خشن-غیر لطیف
از سر نو-دوباره
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
خوش قلق-رام-خوش خوی
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
چش-چشم
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
ژله-لرزانک
جلز و ولز-سوز و گداز
آخرین تحویل(قیامت)
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
زبان در قفا-زبان پس قفا
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
چینی بند-چینی بند زن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
پیشی-گربه در زبان کودکان
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
پول و پله-پول
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
خم شدن-دولا شدن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
جان کلام-اصل مطلب
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
بَزک-آرایش-چسان فسان
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
تپه ماهور-زمین ناهموار
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
چک و چیل-لب و لوچه
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
دلسرد-ناامید-مایوس
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست