کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 238

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 238

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

الانه-همین حالا-هم اکنون

تراشیده شدن-لاغر شدن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

باجه-جای بلیت فروشی

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

در دست-آماده-حاضر

چنار امام زاده صالح-متلک بد

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

ارزانی-بخشیدن-دادن
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

زار-کوتاه شده ی زایر

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

چَه چَه-صدای بلبل

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

باهاس-باید-بایست

دوام کردن-دوام آوردن

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
خوش خوراک-نگا. خوش خور

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

چُل کلید-جام درویشان

خاک به دهنم-زبانم لال

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

 

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

دستکاری-دست بردن در چیزی

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

حق نشناس-نا سپاس

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

حقه زدن-فریب دادن

 
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

دست پیش-گدا

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

 

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
آب شیراز(شراب)

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

پر و پاچه-پا-پاچه

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

حرص و جوش-عصبانیت

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

پا منبری-شاگرد روضه خوان

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

پا به فرار گذاشتن-گریختن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

بی سر و پا-پست-فرومایه

دو دو کردن-دویدن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

جلز-نگا. جز

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

پشتک-پرش از پشت

حهاز-کشتی بزرگ

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

باد خوردن-هوا خوردن

باش !-نگاه کن-ببین

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

حساب کشیدن-حساب خواستن

چله نشینی-خانه نشینی

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

پُر کار-فعال-با پشتکار

خودی-آشنا

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

حبه کردن-دانه دانه کردن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

 

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

 

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

چیله-هیرم-خاشاک

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

دله بازی-رفتار آدم دله

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

 

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

روی چشم-اطاعت می شود !

خندق بلا-شکم

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

آبِ سیاه(نیمه کوری)

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

دلداری دادن-تسلی دادن

 

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

ادرار کوچک-شاش

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

چنار عباس علی-متلک بد

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

آبِ سیاه-نیمه کوری

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

چینه کشی-شغل چینه کش

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

دار کشیدن-دار زدن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

دیالله-زود باش دیگه !

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

 

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

تراشیده شدن-لاغر شدن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

با کسی بحث و مجادله کردن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

احدالناس(کسی، فردی)

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

 

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

دخالت کردن-در آمدن در کاری

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

چای صافی-نگا. چای صاف کن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

بدلی-تقلبی-جنس بد

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

 

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

تنبل خان-تن پرور

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

پینه-وصله-پوست سخت شده

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

 

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

چراغ الله-نگا. چراغ

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

چین خوردن-چروک شدن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

جن بو داده-نوعی دشنام است

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

آب تاختن(پیشاب کردن)

رد پا-جای پا-اثر

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

جلز-نگا. جز

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

بالینی-کلینیکی

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

 

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

بالا تنه-از کمر به بالای بدن
آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

نوشته دیگر :
خرید یونیت دندانپزشکی
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

جرینگ-صدای سکه های پول

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

چوروک-چین و شکن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

البرز(بلندقامت، دلیر)

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

 
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

خیس شدن-تر شدن

 

خفه خون-خفقان

باریک اندام-لاغر و ظریف

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

به باد دادن- باد دادن

خفه خون-خفقان

تت و پت-لکنت زبان

 

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

حق-باج سبیل-رشوه

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

خرکار-پرکار

 
آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

زنیکه-زنکه

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

 

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

بسیار دلواپس و نگران بودن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

زاهرو-دالان-سرسرا

اشک تمساح-گریه ی دروغین

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

 

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

حرص خوردن-عصبانی شدن

 

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

چغندر پخته-لبو

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

 

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
بامب-توسری

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

بغداد خراب-شکم گرسنه

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

خونسرد-آرام-بی خیال

چَکه-شوخ و بذله گو

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

 
دله-ظرف حلبی

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

 

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

جن بو داده-نوعی دشنام است
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

بنا-قرار

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

آواز دادن(خواستن)

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

دل کسی آمدن-دل آمدن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

به چشم-اطاعت می شود

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

بار و بنه-وسایل سفر

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

خبرنگاری-کار خبرنگار

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

 

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

 

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

مال دنیا

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

خِرخِره-حلق-حلقوم

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

چرند اندر چرند-پرت و پلا

پت پتی-موتور سیکلت

چو انداختن-شایعه پراکندن

توجیهی-برنامه های توضیحی

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

پاتال-سالخورده-پیر

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

 

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

چُل کلید-جام درویشان

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

باب شدن-معمول و رایج شدن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

زبر-خشن-غیر لطیف

از سر نو-دوباره

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

دل کسی آمدن-دل آمدن

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

خوش قلق-رام-خوش خوی

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

چش-چشم

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

ژله-لرزانک

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

جلز و ولز-سوز و گداز

 

آخرین تحویل(قیامت)

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

زبان در قفا-زبان پس قفا

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

 

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

چینی بند-چینی بند زن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

پیشی-گربه در زبان کودکان
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
 

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

ازخودراضی-متکبر-خود پسند
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

پول و پله-پول

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

پشت بام-سقف بیرونی بام

خم شدن-دولا شدن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

 

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

جان کلام-اصل مطلب

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

پیله-مو

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

بَزک-آرایش-چسان فسان

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

تپه ماهور-زمین ناهموار

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

چک و چیل-لب و لوچه

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

دلسرد-ناامید-مایوس

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

نویسنده سوم