بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 317

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 317
چوروک-چین و شکن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

خبر چین-سخن چین-جاسوس

بابا بزرگ-پدر بزرگ

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

خاور زمین-قاره ی آسیا

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

 

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

درگاهی-آستانه

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

زار-کوتاه شده ی زایر

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

 

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

خودسر-گستاخ-سرکش

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

البرز(بلندقامت، دلیر)

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

زن بردن-همسر گرفتن مرد

خارج از حد-بیش از اندازه

ارزانی-بخشیدن-دادن
بیرون روش-اسهال-شکم روش

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

چاشته بندی-ته بندی

 

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
تر و فرز-چست و چابک

بند کردن-محکم کردن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

پشمالو-دارای موهای بسیار

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

 
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

ترید- تلیت

 

چغاله بادام-بادام نارس

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

ختم شدن-پایان گرفتن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

 

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
بار انداختن-توقف و اقامت کردن

پر بدک-خیلی بد

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

چرک-کثیف

باجه-جای بلیت فروشی

جیره بندی-سهم بندی

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

چار چشم-کسی مه عینک می زند

آواز دادن-خواستن

آبِ سیاه-نیمه کوری

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

آبِ دندان-حریف ساده

بنگی-معتاد به حشیش

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

چراغان کردن-جشن گرفتن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

زبیل-آشغال-زباله

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

بیخ خِر-بیخ گلو

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

دیر کرد-تاخیر-تعویق

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

جهیزیه-نگا. جهیز

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

بامب-توسری
خوش خوراک-نگا. خوش خور

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

دولابچه-کمد کوچک

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

خاکروبه-زباله-آشغال

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد
استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
پس رفتن-عقب رفتن
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

ژوکر-آدم همه فن حریف

رد پا-جای پا-اثر

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

 

حیوونی-نگا. حیوانکی

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

چَخ چَخ-عیش و عشرت

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
 

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

پاکاری-شغل پاکار

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

دستمالی-دست مالیدن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
 

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

چاره-درمان

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

زاق-چشم زاغ چشم

بوق سگ-بسیار دیر وقت

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

پول خرد-پول سکه ای

دندان عاریه-دندان مصنوعی

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
تار-از محلی راندن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

داد و هوار-داد و فریاد

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

اَتَر زدن-فال بد زدن

جایی-مستراح-توالت

آدم-نوکر

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

 

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

درب و داغان شدن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

بنده زاده-پسر من

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

خمیره-سرشت-ذات

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

ریختگی-ریزش

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

خشخاشی-نان خشخاش زده
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)
ترید- تلیت

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

 

دک کردن-از سر وا کردن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

بابا بزرگ-پدر بزرگ

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
دسته جمعی-باهم-گروهی
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

خاطره-یادگار

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

چار دستی-قمار چهار نفری

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

پول خرد-پول سکه ای

عینک ذره بینی بسیار قوی

این خاکدان-دنیا

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

خبر گرفتن-پرسیدن

اطفال باغ-گل‌های تازه

پیش ِ پا-جلوی رو

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

افسارگسیخته-سرکش

بچه ی-اهل ِ

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

حیوانی-نگا. حیوانکی

رستم صولت-رستم در حمام

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

بی رگ-بی غیرت-بی حس

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

دبه کردن-دبه در آوردن

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
بلند بالا-قد بلند

بی فکر-لاابالی-بی قید

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

خودمانی-صمیمی-یکدل

پروار-فربه-چاق

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

نوشته دیگر :
افزایش وزن با قرص چاق کننده

 

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

 

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

 

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

چنگولک-سست و ضعیف

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

 

دلچسب-دلپذیر-مقبول

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

دست باف-بافته با دست

 

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

پر مدعا- پر ادعا

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

 

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

 
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

 
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

حبه ی انگور-دانه ی انگور

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

الفرار-گریز-بگریز !

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

بند-ریسمان-طناب-رشته

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

 

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

 

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

چشم گود شدن-لاغر شدن

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

ریشو-دارای ریش بلند

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

باب-مرسوم-معمول

جوراجور-دارای انواع گوناگون

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

ته دار-پایه دار

دختر بچه-دختر کم سن و سال

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

حالی کردن-فهماندن

اُق زدن-بالا آوردن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

 
زیر دل زدن-تهوع آوردن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

برو برگرد-چون و چرا

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

حق نشناس-نا سپاس

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

 

در دار-دارای سرپوش

رجاله-اراذل و اوباش

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

تردستی-مهارت-شعبده بازی

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

زیر آبی-زیرآبکی

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

بلا به دور-بلاها دور باد

دیر چسب-دیر آشنا

بی مخ-بی عقل-شجاع

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
دست چین-گزیده-منتخب

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

آمده(شوخی و لطیفه)

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

آشنا روشنا(دوست آشنا)

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

برچسب زدن-تهمت زدن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
 

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن

 

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

بیخ خِر-بیخ گلو

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

اله و بله-چنین و چنان

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

تیپا خوردن-رانده شدن

اجاق(دودمان)

دان-دانه-چینه

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

چته ؟-تو را چه می شود ؟

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

آمدن-آغاز به کاری کردن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

خونسرد-آرام-بی خیال

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
این سفر(این بار)
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

 

آلکلی(معتاد به الکل)

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
حیوونکی-نگا حیوانکی

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

خوابگوشی-سیلی-کشیده

دو پا-انسان

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

پسله-جای پنهان-در نهان

 

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

اختر شمردن(شب‌بیداری)

درز گرفته-کوتاه کرده

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

چوروک خوردن-چین برداشتن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

ته ریش-ریش اندک

دست خدا به همراه-در پناه خدا

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

خیار چنبر-نوعی خیار

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

 

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

دلمه شدن-بسته شدن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

چَکه-شوخ و بذله گو

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

چرکو-آدم کثیف

خیکی-آدم چاق و فربه

جزاندن-آزار و اذیت کردن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

به جا آوردن-شناختن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

خارشک-مردم آزار-سادیست

 

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

زنیکه-زنکه

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

برده خورده-ملاحظه-پروا

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

دولابچه-کمد کوچک

چله نشینی-خانه نشینی

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

خواربار-ارزاق-خوراک

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

 

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

شعله‌ی آتش

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

زار-نا به سامان-خراب-بد

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

احدالناس(کسی، فردی)

 

نویسنده سوم