بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 317
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
خبر چین-سخن چین-جاسوس
بابا بزرگ-پدر بزرگ
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
خاور زمین-قاره ی آسیا
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
درگاهی-آستانه
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
زار-کوتاه شده ی زایر
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
خودسر-گستاخ-سرکش
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
البرز(بلندقامت، دلیر)
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
زن بردن-همسر گرفتن مرد
خارج از حد-بیش از اندازه
ارزانی-بخشیدن-دادن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
چاشته بندی-ته بندی
پیشت-آوازی برای راندن گربه
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
تر و فرز-چست و چابک
بند کردن-محکم کردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
پشمالو-دارای موهای بسیار
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
ترید- تلیت
چغاله بادام-بادام نارس
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
ختم شدن-پایان گرفتن
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
پر بدک-خیلی بد
اشک تمساح-گریه ی دروغین
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
چرک-کثیف
جیره بندی-سهم بندی
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
چار چشم-کسی مه عینک می زند
آواز دادن-خواستن
آبِ سیاه-نیمه کوری
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
آبِ دندان-حریف ساده
بنگی-معتاد به حشیش
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
چراغان کردن-جشن گرفتن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
زبیل-آشغال-زباله
بیخ خِر-بیخ گلو
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
دیر کرد-تاخیر-تعویق
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
جهیزیه-نگا. جهیز
تو به تو-گوناگون-لا به لا
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
بامب-توسری
خوش خوراک-نگا. خوش خور
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
دولابچه-کمد کوچک
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
خاکروبه-زباله-آشغال
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
پس رفتن-عقب رفتن
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
ژوکر-آدم همه فن حریف
رد پا-جای پا-اثر
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
حیوونی-نگا. حیوانکی
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
آدم بیمعنی-آدم بیخود
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
پاکاری-شغل پاکار
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
دستمالی-دست مالیدن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
چاره-درمان
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
زاق-چشم زاغ چشم
بوق سگ-بسیار دیر وقت
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
پول خرد-پول سکه ای
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
تار-از محلی راندن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
داد و هوار-داد و فریاد
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
اَتَر زدن-فال بد زدن
جایی-مستراح-توالت
آدم-نوکر
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
خمیره-سرشت-ذات
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
ریختگی-ریزش
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
خشخاشی-نان خشخاش زده
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
ترید- تلیت
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
دک کردن-از سر وا کردن
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
بابا بزرگ-پدر بزرگ
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
دسته جمعی-باهم-گروهی
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
خاطره-یادگار
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
پول خرد-پول سکه ای
عینک ذره بینی بسیار قوی
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
خبر گرفتن-پرسیدن
اطفال باغ-گلهای تازه
پیش ِ پا-جلوی رو
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
افسارگسیخته-سرکش
بچه ی-اهل ِ
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
حیوانی-نگا. حیوانکی
رستم صولت-رستم در حمام
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
بی رگ-بی غیرت-بی حس
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
دبه کردن-دبه در آوردن
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
بلند بالا-قد بلند
بی فکر-لاابالی-بی قید
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
خودمانی-صمیمی-یکدل
پروار-فربه-چاق
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
پی گرفتن-دنبال کردن کار
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
انگشتشمار(کم، معدود)
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
دلچسب-دلپذیر-مقبول
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
دست باف-بافته با دست
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
بند-ریسمان-طناب-رشته
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
چشم گود شدن-لاغر شدن
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
ریشو-دارای ریش بلند
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
باب-مرسوم-معمول
جوراجور-دارای انواع گوناگون
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
ته دار-پایه دار
دختر بچه-دختر کم سن و سال
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
اُق زدن-بالا آوردن
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
زیر دل زدن-تهوع آوردن
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
برو برگرد-چون و چرا
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
حق نشناس-نا سپاس
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
در دار-دارای سرپوش
رجاله-اراذل و اوباش
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
تردستی-مهارت-شعبده بازی
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
بلا به دور-بلاها دور باد
دیر چسب-دیر آشنا
بی مخ-بی عقل-شجاع
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
دست چین-گزیده-منتخب
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
آمده(شوخی و لطیفه)
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
برچسب زدن-تهمت زدن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
بیخ خِر-بیخ گلو
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
تیپا خوردن-رانده شدن
اجاق(دودمان)
دان-دانه-چینه
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
آمدن-آغاز به کاری کردن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
این سفر(این بار)
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
آلکلی(معتاد به الکل)
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
حیوونکی-نگا حیوانکی
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
خوابگوشی-سیلی-کشیده
دو پا-انسان
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
پسله-جای پنهان-در نهان
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
اختر شمردن(شببیداری)
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
چوروک خوردن-چین برداشتن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
دست خدا به همراه-در پناه خدا
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
خیار چنبر-نوعی خیار
دخترکی-دوشیزگی-بکارت
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
خیکی-آدم چاق و فربه
جزاندن-آزار و اذیت کردن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
به جا آوردن-شناختن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
خارشک-مردم آزار-سادیست
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
زنیکه-زنکه
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
دولابچه-کمد کوچک
چله نشینی-خانه نشینی
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
شعلهی آتش
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
زار-نا به سامان-خراب-بد
احدالناس(کسی، فردی)